دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند...
چهارشنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۶، ۱۱:۱۶ ب.ظ
داشتم کتاب های قدیمی را جمع می کردم که از لای یکی از کتاب ها یک برگه ای افتاد که نوشته بودم من اگر کام روا گشتم و خوشدل چه عجب، مستحق بودم و این ها به زکات م دادند ....زیرش نوشته بودم به یاد غایب 91/6/2.....بغض می کنم وچشم هایم را می بندم و دلم یک همچین وعده ی شیرینی خاسته بود....
۹۶/۱۱/۱۸