خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

از اینجا شروع میکنم
که تو خوبی
نه انقدر خوب که از تو شروع کنم
پس
از انجا شروع میکنم
که خدا خوبست
آنقدرکه چون تو خوبی را خلق می کند
پس اگر هفتصد سال پیش را به یاد نداری
یاتو انقدر خوب نبودی
که خلقت کند خدا...
یا من بلد نبودم شروع کنم....

دیده به درنهاده ام تا شنوم صدای تو...

دوشنبه, ۲۲ آبان ۱۳۹۶، ۱۲:۲۵ ق.ظ

می خواهم بنویسم تا یادم باشد امشب چه غمگین بودم و منتظر....یادم بماند کلمه نداشتم و اشک هم.اینکه آدم دیگر آرزویی ندارد ترسناک است خیلی....کاش دل م چیزی بخواهد

۹۶/۰۸/۲۲
نبات