گل به گیسویت بستی ما را پریشان داری.....
سلام آقای مهربانی ها...
بیا بنشین اینجا کنارم تا برایت یک فنجان چای نبات بریزم و از پنجره زل بزنیم به هوای باران خورده و برایت آهنگ های خوب پلی کنم و تولدت را دو تایی جشن بگیریم...این آهنگ را خیلی دوس دارم...ترد است سرخوش میشوی از شنیدنش...دلربا دلنشین شیرین ادا نازنین.....عه بغض نداریم ها....نمی دانم همسرت،معشوقه زمینی ات چگونه جگر گوشه بودی برایش که جگرت را تکه تکه کرد..حتی نمی توانم حسش کنم....کسی برایم از این حرف ها نگفته اما ببین بغض نمی کنم سرخوش می شوم از این کلمه ها که انگار یک عالم عشق ریخته تویش...تو هم دوستش داشته باش لطفا.... مظلوم من....قرار نیست که حالا چون تو امامی من حرف های مذهبی بزنم و می خواهم با تو مثل یک دوست حرف بزنم....ما باهم دوستیم مگر نه؟من خیلی کم از تو می دانم و راستش شاید چیز زیادی هم نمی دانم و اما فقط برای اینکه توی خانه خودت هم غریب بودی و مظلوم و آرام بیشتر دوستت دارم....اصلا برای اینکه معشوقه ات بی وفا بوده دنیا دنیا دوستت دارم....می دانم تو این نیستی و من هیچ چیزی از تو نمی دانم اما برای من همین کافی است....
تولدت مبارک....