با حلوا حلوا گفتن که دهانم شیرین نمی شود
تنبل شده ام این روزها.دست و دلم به کار نمی رود.انگاری زیادی سر گردان مانده ام.برای کارهایم یک لیست بلند بالایی دراورده ام.امروز فقط سرچ چند کتاب و مقاله خسته ام کرد و گذاشتم کنار....تازه این اول راهی است که دارم تویش قدم می زنم و خوش خوشان نشسته ام تا از آسمان ببارد برایم خیر و نیکی....دقیقا همین قدر تنبل و همین قدر خیال باف....مایه شرمندگی است می دانم اما هر کاری می کنم که تمرکز کنم و مسیرهایم را پیدا کنم نمی توانم...تنبلی می کنم و دل به هر کاری می دهم جز به کاری که باید....البته یک دلیل بزرگی هم دارد اینکه این روزها دست و بالم زیادی تنگ شده و خب پول همچنان حرف اول را می زند....
می نویسم که یادم باشد اگر اینجا بنشینم و خیال بافی کنم به هیچ جای دنیا نمی رسم....قول می دهم از فردا که شنبه است نه ...اما از یک شنبه حتما شروع کنم و دنبال کارهایم باشم...