خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

از اینجا شروع میکنم
که تو خوبی
نه انقدر خوب که از تو شروع کنم
پس
از انجا شروع میکنم
که خدا خوبست
آنقدرکه چون تو خوبی را خلق می کند
پس اگر هفتصد سال پیش را به یاد نداری
یاتو انقدر خوب نبودی
که خلقت کند خدا...
یا من بلد نبودم شروع کنم....

رنج و غم رو رها کن....

چهارشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۹، ۱۰:۲۵ ب.ظ

 «لا تری الجاهل الّا مفرطاً او مفرّطاً»*

صفحه لپ تاب را باز می کنم...پر است ازمتن های نیمه کاره...سرچ های م برمیگردد به دانلود آهنگ های رقص ...طرز تهیه غذای فلان و دسر بهمان.....لینک های خرید کالا...به جای نوشتن بیشتر اوقات دارم با تلفن صحبت میکنم و دنبال بازار میگردم...دویدن توی پارک پشتی  تقریبا شده برنامه ی هر روزه ام....دست هایم با کتاب قهر است...همه ی این ها خوب است؟ورزش رقص کار...اما آیا گم نشده احساس م وسط این بدو بدوهای مردانه؟....انگار علی این ها را برای امروز من گفته....

 

*جاهل را نمی‌بینی مگر در حال تندروی یا کندروی. (هفتادمین کلمه قصار نهج‌البلاغه)

۹۹/۱۰/۱۰
نبات