خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

از اینجا شروع میکنم
که تو خوبی
نه انقدر خوب که از تو شروع کنم
پس
از انجا شروع میکنم
که خدا خوبست
آنقدرکه چون تو خوبی را خلق می کند
پس اگر هفتصد سال پیش را به یاد نداری
یاتو انقدر خوب نبودی
که خلقت کند خدا...
یا من بلد نبودم شروع کنم....

غمگینم

پنجشنبه, ۲۶ بهمن ۱۴۰۲، ۰۴:۲۶ ب.ظ

خسته ام....خستگی توی وجودم ریشه دوانده است....جان م به درد آمده است....روزهایم خالی و تهی هستن...لحظه هایم تکراری،خالی از عشق و شور زندگی است....

۰۲/۱۱/۲۶
نبات