دورها آواییست که مرا میخواند..
من چه سبزم امروز،
و چه اندازه تنم هوشیار است.
نکند اندوهی، سر رسد از پس کوه...؟
زندگی خالی نیست؛ مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست.
آری! تا شقایق هست زندگی باید کرد. در دل من چیزیست
مثل یک بیشهی نور، مثل خواب دم صبح،
و چنان بیتابم که دلم میخواهد،
بدوم تا ته ِ دشت،
بروم تا سر ِ کوه. دورها آواییست که مرا میخواند...
+چقدر دلم تنگ شده بود برای شعرهای سهراب...
+داشتم فک میکردم باید چه برنامه ای امسال داشته باشم،چه کتابی بخونم؟کجا برم سفر؟کارم چی میشه؟چندتا کارگاه باید برم؟فک میکردم باید یه هنری یاد بگیرم و نمیشه بی هنر باقی بمونم ....ته ذهنم دوست دارم برم کلاس سه تاراگر هم نرفتم حداقل چند تا اموزش ببینم ...میتونم بگم سه ساعت نشستم و هنوز هیچ کاری نکردم ...توی زندیگمون کمی تنبل شدم و مثل قبل برای غذاگذاشتن وقت نمیزارم و همش غذاهای تکراری میزارم که بیشترش چاشنیش خستگی هستش....
امسال به امید خدا باید خیلی پر انرژی تر باشم و شادتر....