خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

از اینجا شروع میکنم
که تو خوبی
نه انقدر خوب که از تو شروع کنم
پس
از انجا شروع میکنم
که خدا خوبست
آنقدرکه چون تو خوبی را خلق می کند
پس اگر هفتصد سال پیش را به یاد نداری
یاتو انقدر خوب نبودی
که خلقت کند خدا...
یا من بلد نبودم شروع کنم....

تیک تاک...تیک تاک....

من امروزبا نور قرار دارم،دلتنگی قدم میزنددر حوالی دلم

تیک تاک...تیک تاک...

نور می نشیند رو به روی احساسم

به من لبخند می زند

تیک تاک...تیک تاک....

نور همچنان لبخند می زند

چند دقیقه مانده به بیست و یک؟؟؟

حلول کرده این لحظه های خوش طعم "ربنا"

من بی قرار تر شده ام

این لحظه ها که با نور قرار دارم چه طعم شیرینی دارد!!!

ت...ی...ک...ت...ا...ک...ت...ی...ک...ت...ا...ک....

من یکی یکی پله ها را به سوی آسمان قدم بر می دارم

لحظه های لب تشنه ی حوالی ساعت 21؟؟؟

نمی دانم این لحظه های لب تشنه،را چرا این گونه دوست تر می دارم؟؟؟

طعم یکی شدنم با نور را می دهد.

من مومن تر می شوم به 

"بهانه خاص دلتنگی هایم"

به من لبخند می زند و چشم هایم باران زده می شود!!!

"خورشید"از لحظه های عرق کرده ام ته کشیده

"من" با "نور"یکی می شوم

"نور"برایم با الفبای سکوت آواز دوست داشتن می خواند!!!

من دلبسته تر می شوم به "نور"

من مومن تر می شوم به "نور"

من بی تاب ترمی شوم به "نور"

ت...ی...ک...ت...ا...ک....ت...ی...ک...ت...ا...ک....

من کنار "نور"چقدر آرامش دارم،آرامشی از جنس "نور"

آرامشی از جنس دل مطمئن"محمدِ فاطمه" "علی ِ فاطمه"،"حسینِ ِ فاطمه"،"حسن ِ فاطمه"،

از جنس "دل مطمئن و مومن تو"تو که بنده ی خاص "نور "هستی.چرایش را نمی دانم اما "بانویم می گوید"برای نیتش است"

در این روزها هم که مهمان نور هستم،دلتنگ تر از قبل هستم برای "نور "دوست داشتنیم


+روزه های لب تشنه ات، که طعم شیرین آب گواری کوثردارد،قبول ِ دوست قدرتمند و نورانیم باشد!!!

+وقتی سر بر سجده کردیدو اشک هایتان سرازیر شد،وقتی که دلتان گرفت و خاستید با "نور"سخن بگویید"اگر یادتان ماندو دوست داشتید میشود برای مجید هم دعا کنید؟...دعا کنید که بتواند دوباره راه برود و بدود....دعا کنید خدا یک معجزه ای بکند و رشته های عصبیش را دوباره ترمیم کند.....

+اللهم عجل لولیک الفرج


۲۷ خرداد ۹۴ ، ۲۲:۳۱
نبات