خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

از اینجا شروع میکنم
که تو خوبی
نه انقدر خوب که از تو شروع کنم
پس
از انجا شروع میکنم
که خدا خوبست
آنقدرکه چون تو خوبی را خلق می کند
پس اگر هفتصد سال پیش را به یاد نداری
یاتو انقدر خوب نبودی
که خلقت کند خدا...
یا من بلد نبودم شروع کنم....

دیشب برا افطار یه کاسه پر هلیم ریختم.....گرسنه بودم 

مهمون داشتیم.....تا اذان بگه همه در مورد خوردن من حرف زدن

میگفتن وای میتونی بخوری؟چه جوری می خوری؟

یکی نبود بهشون بگه مث بچه ادم میخورم.....ادم گرسنه میشه به غذا نگاه نمی کنه که میخوره

دو قاشق نخورده بودم که دیگه دلم نخاست....کاسه هلیمم همون جوری موند...

چشام سیاهی رفت....وای از انگشت شصت پام تا فرق سرم درد گرفت...انگاری کوه جا به جا کردمو کوفته شده....وجودم انگاری گر گرفته بود....داشتم از تو اتیش میگرفتم

امان از چشم بد...

به قول ترکا که میگن آدامو گورت چینسه آما آدم چینمسه....یعنی که ادمو گرگ بخوره اما ادم ...نه....

حالم عجیب بده....


۰۵ تیر ۹۴ ، ۱۱:۰۱
نبات