خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

از اینجا شروع میکنم
که تو خوبی
نه انقدر خوب که از تو شروع کنم
پس
از انجا شروع میکنم
که خدا خوبست
آنقدرکه چون تو خوبی را خلق می کند
پس اگر هفتصد سال پیش را به یاد نداری
یاتو انقدر خوب نبودی
که خلقت کند خدا...
یا من بلد نبودم شروع کنم....

با من بگو....

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۰۶:۲۴ ب.ظ


ای روزهای خوب که در راهید...

ای جاده های گمشده درمه

ای روزهای سخت ادامه

از پشت لحظه ها به در ایید...

ای روز آفتابی...

ای مثل چشمه خدا ابی

ای روز آمدن

ای مثل روز امدنت روشن...

این روزها که میگذرد،هر روز

در انتظار آمدنت هستم

اما

با من بگو،که ایا من هم

در روزگار امدنت هستم.....خدایت بیامرزد قیصر که من شعرهایت را دوست دارم


۹۴/۰۴/۰۱
نبات