خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

از اینجا شروع میکنم
که تو خوبی
نه انقدر خوب که از تو شروع کنم
پس
از انجا شروع میکنم
که خدا خوبست
آنقدرکه چون تو خوبی را خلق می کند
پس اگر هفتصد سال پیش را به یاد نداری
یاتو انقدر خوب نبودی
که خلقت کند خدا...
یا من بلد نبودم شروع کنم....

بس که خوردم غم تو....روزه من باطل شد

جمعه, ۱۲ تیر ۱۳۹۴، ۰۴:۴۶ ب.ظ
تَنَزَّلُ الْمَلَائِکَةُ وَالرُّوحُ فِیهَا بِإِذْنِ رَبِّهِم
فرشتگان و روح، در آن (شب)، به اذن پروردگارشان فرود می‌آیند. قدر ایه4
دارم به این فکر میکنم شبی که فرشته هایت به زمین می ایند....چگونه ام با تو؟.....میتوانم راحت صدایت بزنم؟....میتوانم وقتی حرف میزنم باتو....منتظر پاسخ بمانم؟....می توانم دل خوش باشم به نگاهت؟.....خوش به حال دلی که توی یک همچین شبی حالش خوب باشد.....اقای خدا میشود همچین شبی مثل روز اول افرینشم با من مهربان باشی؟....میشود من جلوی چشم های فرشته هایت خجل نشوم که تو پاسخم نمیدهی؟.....

+داشتم به باغچه کوچکی اب می دادم....برگ های گل هارا با دستم لمس میکردم.....یوسف کجاست تا خوابم را تعبیر کند؟
+می شود این شب ها برای همدیگر زیاد دعا کنیم؟
*نرگس افری

۹۴/۰۴/۱۲
نبات