خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

از اینجا شروع میکنم
که تو خوبی
نه انقدر خوب که از تو شروع کنم
پس
از انجا شروع میکنم
که خدا خوبست
آنقدرکه چون تو خوبی را خلق می کند
پس اگر هفتصد سال پیش را به یاد نداری
یاتو انقدر خوب نبودی
که خلقت کند خدا...
یا من بلد نبودم شروع کنم....

یا هو

چهارشنبه, ۱۷ تیر ۱۳۹۴، ۰۱:۰۵ ب.ظ

لحظه هایی هم می رسد که دیگر تاب زندگی کردن نداری....

لحظه هایی هم می رسد که شانه هایت تاب این همه درد را ندارد...

برای یکبار هم که شده باید پناه برد به او.....باید اعتماد کرد به او....باید باور کرد او را....


۹۴/۰۴/۱۷
نبات