خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

خدا خنده می زند به چشــم های روشن م

از اینجا شروع میکنم
که تو خوبی
نه انقدر خوب که از تو شروع کنم
پس
از انجا شروع میکنم
که خدا خوبست
آنقدرکه چون تو خوبی را خلق می کند
پس اگر هفتصد سال پیش را به یاد نداری
یاتو انقدر خوب نبودی
که خلقت کند خدا...
یا من بلد نبودم شروع کنم....

کسی که بی محابا دل ببندد،کم مقصر نیست...

شنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۹، ۰۳:۰۸ ب.ظ

از صدای جیغ خودم از خواب پریدم...باز هم کابوس...کابوس دادگاه و دعوا و دویدن سوی سراب...صدای خنده های شیطانی....توی خواب هایم دارم می دوم...سجاده سبز راباز میکنم سمت نور...قامت که میبندم به مهربانی خدا گریه ام می گیرد....فکر می کنم به آرزوهای کوچک و بزرگم...به خواسته های م....نماز که تمام میشوددعا های بزرگ می کنم و برای خودم سکوت می شوم...مگرنه اینکه او بلد است سکوت را بخواند.... 

۹۹/۱۱/۲۵
نبات