عطر خنده هات....
پرده سفید توری را کنار می کشم و نور می تابدبه دیوارروشن خانه ام....زل می زنم توی آیینه به چشم های سیاهم.....پیراهن کوتاه آبی با گل های بابونه را تن می کنم ...موهای م را پریشان می کنم....گیره کوچک گل چاربرگ را سنجاق می کنم به موهایم....لبخندم را صورتی می کنم...ناخن های م را با گل های پیراهن م یکی می کنم....نگاه می کنم به عشق....چشم های م این روزها دم به دم رنگ عوض می کند...ازمهر به دوست داشتن و از دوست داشتن به عشق....بوی کیک شکلاتی پیچیده توی خانه....کتری می جوشد....چای دم می کنم....آبپاش را برمیدارم و به گل های سبز خانه م آب میدهم...فرزاد دارد برای خودش میخواند تو مال منی بگو تا کی،کجا می خوای دل ببری......من ضرب می گیرم و می چرخم و می رقصم...برای خانه سبز دل م ،رویا می بافم.....حال خوب من،حال زنی است که قرن ها در وجودم خواب بود و زنی زیبا،عاشق و و صبور....که این روزها با لمس مهربانی دارد بیدار میشود....کلید می چرخد توی خانه ی دل م....من سبز می شوم