ته مانده های از امید
دوشنبه, ۲۸ تیر ۱۴۰۰، ۱۱:۴۵ ق.ظ
مَا لِی کُلَّمَا قُلْتُ قَدْ صَلَحَتْ سَرِیرَتِی
وَ قَرُبَ مِنْ مَجَالِسِ التَّوَّابِینَ مَجْلِسِی،
عَرَضَتْ لِی بَلِیَّهٌ أَزَالَتْ قَدَمِی
چه شد که هر چه با خود عهد کرده
و گفتم که از این پس نیکو خواهم شد
و به مجامع اهل توبه و مقام توابین نزدیک خواهم شد
حادثه اى پیش آمدکه به عهد ثابت قدم نماندم
و آن حادثه میان من و خدمتت حایل گردید...
به گذشته فکر می کنم...به راه های رفته ام....گربه ی بغض چنگ میاندازد به گلویم.....اشک نی نی می کند توی چشم هایم...پر می شوم از حسرت...کاش میشد بعضی اتفاق ها نمیافتاد....
+این روزها خدایم را با ستارالعیوب صدا میزنم....
۰۰/۰۴/۲۸